سارق با دیدن پول در دستهای پیرمرد نقشه ی شیطانی اش را در سر سامان داد و با موتور به سمت هدف حرکت کرد"
پیرمرد روبروی حرم ایستاد و سلام داد.
و موتوری که بالای وانت بود.
سارق در فکر موتورش بود که آژیرهای اتومبیلی آن را با خود همراه میکرد.
نویسنده=ح.ا.ش
سرک با دیدن گنبد نورانی لبخند زد"
رنگین کمان از آسمان به زمین موج میزد
داستانک/ح.ا.ش/